کد مطلب:243804 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:140

مناظره ی حضرت با یحیی بن اکثم
[87] 4 - شیخ مفید گفته است:

از ریان بن شبیب نقل شده كه گفت: وقتی مأمون تصمیم گرفت، دختر خود ام الفضل را به همسری امام جواد علیه السلام در آورد، خبر به بنی عباس رسید و بر آنها گران آمد و آنرا تصمیم خطرناكی تلقی كرده، از اینكه كار امام جواد به جایی رسد كه كار پدرش امام رضا رسید (ولایت عهدی) بیمناك شدند، به همین جهت به رایزنی پرداختند و گروهی از بستگان نزدیكش گرد آمدند و به او گفتند: ای امیر مؤمنان! تو را به خدا سوگند می دهیم! از تصمیمی كه در خصوص همسری دخترت با پسر امام رضا گرفته ای، بازگردی، چه اینكه بیم آن داریم كه به این واسطه، خلافتی كه خدا به ما ارزانی داشته، زایل گردد و لباس عزتی كه بر ما پوشیده است، از تن ما بیرون آید و تو از مناسبات میان ما و این گروه از گذشته و حال و نیز روش خلفای پیشین در مورد تبعید، تحقیر و بی حرمتی به آنان، آگاهی و در گذشته نیز از رفتار تو با امام رضا علیه السلام هراسان بودیم تا اینكه خدا آن را كفایت فرمود، بنابراین، بپرهیز و بر حذر باش از اینكه بار دیگر ما را به اندوهی در افكنی كه از ما سپری گشته است، اندیشه خود را از ابن رضا (امام جواد) باز گردان و برای دامادی، فردی از خانواده ی خود را كه شایسته می دانی، جایگزین وی ساز.

مأمون به آنها گفت: اما مناسبات نادرست شما و فرزندان ابوطالب، از ناحیه ی شما است و اگر شما از در انصاف با آنها در می آمدید، آنان نزدیك ترین و سزاوارترین كسان به شما بودند و اما آنچه خلفای پیش از من در حق آنها روا می داشتند، قطع رحم بود و من از آن به خدا پناه می برم و به خدا سوگند! از اینكه علی الرضا را ولیعهد خود ساختم، پشیمان نیستم، حتی از او خواستم كه خلافت را عهده دار شود و لباس خلافت را از تن من بركند، اما نپذیرفت و (و كان امر الله قدرا مقدورا) [1] «و چنان است كه فرمان خدا، روی برنامه و حساب دقیق است.»

اما ابوجعفر محمد بن علی (امام جواد) را به جهت برتری اش بر همه ی اهل فضل و كمال، در علم و دانش با سن و سال كمش و شگفتی آفرینی اش در این جهت به دامادی برگزیدم و



[ صفحه 83]



امیدوارم كه آنچه من از او می دانم، برای مردم نیز روشن و آشكار گردد، در نتیجه به درستی دیدگاه من راجع به وی، پی خواهید برد، مشاورین مأمون گفتند: این نوجوان، اگر چه باخوی سیرتش، توجه شما را به خود جلب كرده است، اما بی گمان او سن و سال كمی دارد و از فهم و درك درست و دانش بالایی برخوردار نیست، بنابراین به او فرصت بده تا ادب فرا گیرد و احكام دین بیاموزد، آنگاه هر تصمیمی كه می خواهی در مورد وی بگیر.

مأمون به آنان گفت: وای بر شما! من این نوجوان را از شما بهتر می شناسم و همانا او از خاندانی است كه دانش خود را از خدا و با الهام او می گیرند، همواره پدران وی در علوم دینی و ادب بی نیاز و سر آمد دیگران كه از حد كمال دور بودند، بشمار می رفتند، اگر می خواهید، ابوجعفر را بیازمائید تا آنچه از او به زبان آوردم، بر شما روشن و آشكار گردد.

مشاورین مأمون گفتند: ای امیر مؤمنان! آزمایش او، ما و تو را خشنود خواهد ساخت، لذا ما را با وی واگذار تا كسی را بگماریم كه در حضور شما، چیزی از فقه و دین از او بپرسد، چنانكه پاسخ صحیح دهد، دیگر در كارش اعتراض نخواهیم داشت و برای خاص و عام، استحكام نظر امیر مؤمنان، معلوم خواهد شد و هرگاه از پاسخ مسئله فرو ماند، ما از كفایت خواهد نمود.

مأمون به آنها گفت: مانعی ندارد، هر زمان می خواهید اقدام كنید، در این هنگام مشاورین از نزد مأمون، خارج شدند و در مورد یحیی بن اكثم كه قاضی وقت بود، متفق شدند كه او مسأله ای از امام جواد علیه السلام بپرسد كه جواب آن را نداند و یحیی را به پیشكشی مال و ثروت نفیسی جهت شكست امام جواد، وعده دادند و نزد مأمون بازگشتند و خواستند تا روزی را جهت همایش تعیین كند، مأمون نیز جواب مثبت داد و آنها در روز یاد شده و به همراه یحیی بن اكثم، گرد آمدند، پس مأمون دستور داد، جایگاه امام جواد علیه السلام را در صدر مجلس بگسترند و دو متكا برایش قرار دهند و این كار را كردند و امام جواد علیه السلام بیرون آمد و در آن روز، نه سال و چند ماه داشت و در میان دو متكا نشست، یحیی بن اكثم نیز در برابر حضرت جلوس كرد و مردم در جایگاه خود، ایستاده و صحنه را تماشا می كردند و مأمون نیز در صدر مجلس و كنار ابو جعفر (امام جواد) بود.

در این هنگام یحیی بن اكثم بن مأمون عرض كرد: ای امیر مؤمنان! اجازه می دهید از ابوجعفر سؤالی بپرسم؟ مأمون به او گفت: از خودش اجازه بگیر، یحیی رو به امام جواد علیه السلام



[ صفحه 84]



نمود و عرض كرد: فدایت گردم! آیا اجازه دارم سؤالی كنم؟ حضرت فرمود: اگر می خواهی، بپرس، یحیی گفت: چه می فرمائید فدایت گردم! درباره ی محرمی كه صیدی را كشته است؟

امام جواد علیه السلام فرمود: صید را در بیرون حرم امن الهی كشته، یا در حرم؟ مسأله را می دانسته، یا جاهل به آن بوده؟ عمدا صید را كشته، یا از روی خطا؟ محرم آزاد بوده، یا بنده؟ صغیر بوده، یا كبیر؟ اولین قتل صید در احرام او بوده، یا قبلا صید كشته بود؟ صید كشته شده از پرندگان بوده، یا از غیر پرندگان؟ از صیدهای كوچك بوده، یا بزرگ؟ محرم بر كشتن صید اصرار دارد، یا پشیمان است؟ كشتن صید در شب بود، یا روز؟ در حال كشتن صید، محرم به احرام عمره بود یا حج؟

یحیی بن اكثم، مات و متحیر گشت و آثار ناتوانی و شكست در سیمایش آشكار شد و به گونه ای به لكنت افتاد كه همه ی اهل مجلس، متوجه حیرت و سرگردانی اش گردیدند، مأمون گفت: خدا را سپاسگزارم كه این نعمت را عطا كرد و درستی رأی و نظرم، معلوم گشت، سپس به بستگانش رو كرد و گفت: آیا اكنون آنچه را باور نداشتید، پذیرفتید؟ آنگاه متوجه امام جواد علیه السلام شد و به او گفت: آیا خطبه عقد می خوانی، ای ابو جعفر؟!

حضرت فرمود: آری، ای امیرمؤمنان! پس مأمون به او گفت: فدایت گردم! بنام خودت خطبه بخوان كه تو را پسندیده ام و دخترم ام الفضل را به عقد تو در می آورم، هر چند گروهی آن را خوش ندارند.

امام جواد علیه السلام نیز شروع به خواندن خطبه كرد و فرمود: حمد و ستایش، مخصوص خداست و این را در مقام اقرار و اعتراف نعمت او، بر زبان می رانم و معبودی، جز الله نیست و این سخن را در مقام اخلاص ورزیدن به یگانگیش ادا می كنم و درود خدا بر محمد صلی الله علیه و اله و سلم، سرور آفریدگانش و برگزیدگان از خاندان او باد، اما بعد از جمله ی لطف و كرم خدای متعال بر بندگان خود این است كه آنها را با حلال از حرام بی نیازشان كرده و در قرآن كریم فرموده است: (و أنكحوا الأیامی منكم و الصالحین من عبادكم و امائكم ان یكونوا فقراء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم) [2] «مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و



[ صفحه 85]



كنیزان صالح و درستكارتان را، اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود، آنان را بی نیاز می سازد، خداوند گشایش دهنده و آگاه است.» همانا محمد بن علی بن موسی، ام الفضل دختر بنده ی خدا مأمون را به همسری خود در می آورد، در حالیكه مهر جده اش فاطمه زهرا دختر حضرت محمد را مهر او قرار داده است كه مبلغ پانصد درهم خالص می باشد، آنگاه رو به مأمون كرده از او پرسید: ای امیر مؤمنان! آیا، با این مبلغی كه به عنوان مهر به زبان آوردم، او (محمد بن علی الجواد علیه السلام) را به ازدواج او (أم الفضل) در آورم؟ مأمون در جواب گفت: آری، البته دخترم ام الفضل را با همین مهر گفته شده، به همسری تو ای ابو جعفر! در آوردم آیا آن را پذیرفتی؟

امام جواد علیه السلام فرمود: آن را قبول كردم و بدان راضی شدم، پس مأمون دستور داد كه خاص و عام در این جشن ازدواج شركت نمایند.

ریان گفت: طولی نكشید كه صداهایی همچون صدای ناخدایان، در گفتگوی خود به گوشمان رسید و مشاهده كردیم كه خدمتكاران، یك كشتی مصنوعی از نقره را كه با ریسمانهایی از ابریشم بسته بودند و مملو از ماده معطر و خوشبو بود با شتاب می كشیدند؛ مأمون دستور داد كه تمام خواص درگاه، محاسن خود را معطر كنند؛ سپس آن كشتی را به قسمت عمومی بردند و همگان خود را با آن خوشبو ساختند و سفره ها گستردند و مردم غذا خوردند و به هر قوم و قبیله ای فرا خور حال خود، جوایزی اهدا شد.

چون مردم پراكنده شدند و هنوز تنی چند از خواص حضور داشتند، مأمون به امام جواد علیه السلام گفت فدایت شوم! اگر صلاح می دانید شقوق مسئله ی قتل صید، توسط محرم را بیان فرمائید تا استفاده كنیم.

امام جواد علیه السلام فرمود! آری، همانا محرم اگر صیدی را در حل (غیر حرم) بكشد و صید از پرندگان بزرگ باشد، یك گوسفند كفاره دارد و چنانكه آن را در حرم بكشد؛ كفاره اش دو برابر است و هرگاه جوجه ای را در غیر حرم بكشد، یك شتر بچه ای كه از شیر گرفته شده باشد بر اوست؛ اگر جوجه را در حرم بكشد، علاوه بر شتر بچه، قیمت جوجه را هم باید بدهد؛ هرگاه صید كشته شده از حیوانات وحشی و مثلا الاغ وحشی باشد، كفاره ی آن یك گاو است و چنانكه شتر مرغ باشد، كفاره اش یك شتر است و اگر یك آهو باشد، كفاره ی آن یك گوسفند می باشد؛



[ صفحه 86]



هرگاه یكی از این حیوانات را در حرم بكشد، كفاره ی آنها دو برابر است، به صورتی كه قربانی باید به حریم كعبه برسد و اگر محرم كاری كند كه قربانی بر او واجب شود و محرم به احرام حج باشد، قربانی را در منی سر می برد و چنانكه محرم به احرام عمره باشد، قربانی را در مكه می كشد؛ كفاره ی صید هم، بر عالم و جاهل مساوی است و در صید عمدی، گناه نیز كرده است و در صیدی كه از روی خطا صورت گرفته است، گناهی بر وی نخواهد بود؛ كفاره ی محرم حر و آزاد بر گردن خود اوست؛ ولی كفاره ی بنده، بر مولای وی می باشد و صغیر، كفاره ندارد و بر كبیر واجب می باشد و عقوبت اخروی از پشیمان، ساقط می گردد؛ در صورتی كه مصر بر صید، در آخرت نیز عقوبت می شود.

مأمون به امام جواد علیه السلام گفت: چه نیكو گفتی ای ابا جعفر! خدایت با تو نیكی كند؛ اكنون خود اگر مایل هستی سؤالی از یحیی بپرس، همچنان كه او از شما پرسید؛ حضرت به یحیی فرمود: از شما بپرسم؟ یحیی گفت! فدایت گردم! هر طور دوست دارید؛ اگر جواب سؤالتان را بدانم می گویم و گر نه، از محضر شما استفاده می كنم.

امام جواد علیه السلام فرمود مرا از مردی خبر ده كه به زنی، در اول روز نگاه كرد، نگاهش بر او حرام بود، وقتی روز بالا آمد، نگاه بر زن، وی را حلال گشت؛ هنگام زوال خورشید، نگاه بر او حرام شد و موقع عصر، حلال گردید؛ با غروب خورشید، نگاه حلال شد؛ وقت عشا آخر، حلال گشت؛ در نیمه شب حرام شد و هنگام طلوع فجر، حلال گردید؛ بگو كه حال این زن چیست و چگونه نگاه بر او، حلال و حرام می شود؟

یحیی بن اكثم گفت: نه، به خدا سوگند! جواب این سؤال را نمی دانم و از وجه حلال و حرام شدن نگاه، اطلاعی ندارم؛ اگر بیان بفرمائید، استفاده می كنیم.

امام جواد علیه السلام فرمود: این زن، كنیز مردی است كه یك مرد اجنبی اول صبح به او نگاه می كند و نگاهش حرام است؛ روز كه بالا می آید، او را از صاحبش می خرد و نگاهش حلال می شود، هنگام ظهر او را آزاد می كند، بر او حرام می گردد؛ در وقت عصر با وی ازدواج می كند و بر او حلال می شود؛ چون مغرب فرا می رسد، او را ظهار می نماید و بر او حرام می شود و هنگام عشا آخر، كفاره ی ظهار را می دهد و بر او حلال می گردد و در نصف شب، یكبار دیگر طلاقش می دهد و بر او حرام می شود و صبح هنگام، به او رجوع می كند و بر او حلال می شود.



[ صفحه 87]



راوی گفت: پس مأمون، به حاضران از خاندان رو كرد و گفت: آیا در میان شما كسی هست كه پاسخ این مسأله را این چنین بگوید؟ یا سخنان نو و تازه در جواب سؤال پیشین، مطرح نماید؟ آنها یكصدا گفتند: به خدا سوگند! نه، ای امیر مؤمنان! همانا امیر مؤمنان نسبت به رأی و نظر خود، آگاهتر است؛ پس خطاب به آنها اظهار داشت: وای بر شما! همانا افراد این خانواده، از میان آفریدگان، به فضل و كمال مخصوص شده اند كه مشاهده می كنید و البته سن و سال اندكشان، مانع آنها از رسیدن به كمال نیست؛ آیا نمی دانید كه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، دعوت خود را با دعای امیر مؤمنان علی بن ابیطالب علیه السلام كه در آن زمان ده ساله بود، آغاز كرد و اسلام او را پذیرفت و حكم به مسلمانی او كرد، در حالیكه هیچ كس دیگر هم سن و سال او را به اسلام نخواند و با حسن و حسین علیهم السلام كه كمتر از شش سال داشتند، بیعت فرمود و با كودك دیگری غیر از آن دو نفر، دست بیعت نداد؛ آیا اكنون نیز نمی دانید، آنچه را خدای متعال این قوم را به آن مخصوص گردانیده است و اینكه اینان، فرزندانی هستند كه بعضی از بعض دیگرند و ماجرای آخرین نفرشان، همان ماجرای اولین نفر آنهاست؛ همگی گفتند: راست گفتی، ای امیر مؤمنان! سپس آنان برخاستند و رفتند؛ چون بامداد فردا شد، مردم گرد آمدند و امام جواد علیه السلام نیز حاضر شد و دربانان و خدمتكاران و خاص و عام، به مبارك باد مأمون و امام جواد علیه السلام آمدند و سه طبق نقره ای كه گلوله هایی از مشك و زعفران بهم آمیخته كه در داخل آن گلوله ها نوشته هایی در خصوص مال و ثروت فراوان و بخششهای ارزنده و قطعه ای چند از زمین و باغ و بوستان در آنها بود، به مجلس آورده شد و مأمون دستور پراكندن همه ی آنها را بر سر خاصان درگاه، صادر كرد و چنان بود كه هر كس چیزی به دستش می رسید، نوشته اش را بیرون می آورد و ارائه می داد و به پایش مهر می زدند؛ آنگاه كیسه های طلا آورده در میان نهادند و مأمون محتویات آنها را در میان امیران لشكر و دیگران پخش می كرد و مردم همگی بر اثر گرفتن جوائز و هدایا، مستغنی و بی نیاز، مجلس را ترك نمودند و مأمون، صدقاتی را پیشكش همه ی مستمندان و مساكین كرد و تا زنده بود، همواره امام جواد را تكریم و احترام می نمود و حتی حضرت را بر فرزندان و تمام خاندان خود، مقدم می داشت. [3] .



[ صفحه 88]



[88] 5 - حرانی نقل كرده است:

مأمون به یحیی بن اكثم گفت: در محضر ابو جعفر، محمد بن رضا (امام جواد) علیهما السلام مسأله ای مطرح كن كه او، در جوابش فرو ماند؛ لذا یحیی بن اكثم از حضرت پرسید: ای ابا جعفر! چه می فرمائید راجع به مردی كه با زنی زنا كرده، آیا می تواند با وی ازدواج نماید؟

حضرت در جواب فرمود: او را واگذارد تا رحم خود را از نطفه ی خودش و نطفه ی دیگری كه ممكن است به دیگری نیز زنا داده باشد، پاك كند؛ سپس در صورت تمایل با وی ازدواج نماید؛ البته این زن، در مثل به درخت خرمایی می ماند كه مردی، به حرام از خرمای آن بخورد، تا آنگاه درخت خرما را خریداری كند و به حلال از آن تناول نماید.

سپس یحیی بن اكثم منفعل گشت و امام جواد علیه السلام به او فرمود: ای ابا محمد! چه می گویی درباره ی مردی كه زنی در اول روز بر وی حرام گردید و چون روز، بالا آمد، حلال شد و نیمه ی روز بر او، حرام گشت، سپس موقع ظهر حلال گردید؛ آنگاه در وقت عصر حرام شد؛ هنگام مغرب، حلال گشت و در نیمه ی شب، حرام شد؛ سپس موقع طلوع فجر، حلال گردید و هنگام بالا آمدن روز، حرام گشت و در نیمه ی روز، حلال گردید؟

سپس یحیی و فقیهان، گنگ و متحیر باقی ماندند كه مأمون (ملعون) گفت: ای ابو جعفر! خدایت عزیز و گرامی دارد! جواب این مسأله را برای ما روشن فرما.

امام جواد علیه السلام فرمود: این مرد، كسی است كه به كنیز نامحرمی نگاه كرد؛ او را خریداری نمود و بر وی، حلال گشت؛ سپس كنیز را، آزاد كرد و بر او حرام شد؛ آنگاه وی را به همسری گرفت و بر وی، حلال گشت؛ بعد از آن او را ظهار كرد (مساوی او گفت: تو نسبت به من، به منزله ی مادرم هستی.) و بر وی حرام گردید؛ آنگاه كفاره ی ظهار را پرداخت نمود و بر او، حلال گشت؛ بعد از آن، او را طلاق داد به یك طلاق و بر وی حرام گشت؛ سپس به او، رجوع نمود و بر وی حلال گردید؛ آنگاه آن مرد مرتد شد و از اسلام بر گشت و بر او، حرام شد؛ سپس از آن توبه كرد و دوباره اسلام آورد كه با همان عقد اول بر وی حلال گردید، همانگونه كه رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پیوند زناشویی «زینب» را با «ابی العاص بن ربیع» كه پس از ارتداد اسلام آورد، با همان عقد اول تأیید و امضا فرمود. [4] .



[ صفحه 89]




[1] احزاب: 33 و 38.

[2] نور: 24 \ 32.

[3] ارشاد: 319.

[4] تحف العقول 454.